کد مطلب:88603 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:589

از ستایش دیگران بیمناکند











(اذا زكی احدهم خاف مما یقال له فیقول انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم منی بنفسی، اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون واغفرلی ما لا یعلمون)

ترجمه: هرگاه یكی از آنها (متقین) ستوده شود، از آنچه بر او گفته می شود به هراس می افتد و می گوید: من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به نفس من از خود من آگاه تر است (می گوید) خدایا! مرا به آنچه می گویند مگیر و مواخذه مكن! و مرا بهتر از آنچه گمان می كنند قرار ده، و آنچه را از اعمالم نمی دانند بیامرز!

شرح- از فراز بالا به دست می آید كه:

1- مدح مداحان و ثناء ثنا خوانان در متقین تاثیر نكرده و عوض نمی شوند، بلكه مدح باعث بیداری آنها می شود كه مبادا از جاده خارج شوند.

2- متقین نقاد خویشتن هستند، وقتی مدحی می شنوند، به انتقاد از خود می پردازند.

3- متقین در مقام خودشناسی پیشرفته و خود را شناخته اند، این خود شناسی و معرفت نفس زیر بنای دو خصلت قبل است، وقتی خود صفت وجودی خود را

[صفحه 130]

شناختند، از مداحی دیگران خوشنود نشده، و به نقادی از خود می پردازند.

مسئله ی مهم قابل بحث در درجه ی اول شناسائی خویشتن است، مشكلترین كارها همین شناخت خویش است، گاهی 80 سال عمر كرده ولی خود را نشناخته، و در نتیجه خدای خود را نیز نشناخته است كه خودشناسی مقدمه خداشناسی است، موانعی از درون و حجابهائی از برون اجازه خودشناسی آنچنان كه باید باشد نمی دهد، تا خود را نشناختیم چگونه خود را اصلاح كنیم؟! بحث را از حدیث معروف مولی الموحدین و عارف العارفین شروع كنیم كه فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه، كسی كه خود را شناخت خدایش را شناخته است.[1].

چهار تفسیر برای این عبارت ممكن است بشود كه اجمالا اشاره می كنیم:

1- تفسیر ظاهری جسمانی، كه برگشت به برهان نظم در خداشناسی می كند، یعنی هر كس این بدن جسمانی و عنصری را بشناسد خدا را می شناسد، دستگاه هائی در این بدن است كه هر یك برای خداشناسی كافی است، چشم را اگر كسی از نظر تشریح و فیزیولوژی بنگرد محال است خدا را نشناسد، قلب را اگر دقیقا نظر كند، بر وجود خدا گواهی می دهد، نقل شد كه قلب مصنوعی به هزینه حدود 30 میلیون تومان ساختند، و فقط پنج، شش روز كار كرد، و باز ایستاد، اگر از كار باز نمی ایستاد هم مگر قابل مقایسه با قلب طبیعی بود، با قلب مصنوعی باید آهسته رود و آهسته بیاید، مگر می شود با آن كوهنوردی و پرش كرد. به سلولهای بدن بنگر، دانشمندان محاسبه كرده اند كه بدن انسان از واحدهائی به نام سلول و یاخته تشكیل شده كه آجرهای ساختمانی بدن است، به طور متوسط ده میلیون میلیارد سلول در بدن است (یعنی دو میلیون برابر جمعیت زمین در هر بدن سلول است اگر بشر بخواهد چیزی درست كند تا كار یك سلول را انجام دهد، محاسبه شده كه نیاز به

[صفحه 131]

شهری است كه هزاران كارخانه و لابراتوار داشته باشد.[2] آیا وجدان باور می كند كه طبیعت كور و كر چنین كند!

2- تفسیر دوم اشاره به برهان علت و معلول است، كسی كه آگاه شد كه مخلوق است و معلول، علم پیدا می كند كه خالق و علتی هست، باید در سلسله ی علل به جائی برسد كه دیگر او معلول نیست و عله العلل است و آن خداست و الا تسلسل لازم می آید كه محال است.

3- اشاره به برهان وجوب و امكان و (فقر و غنا) است، انسان وقتی نظر به خود می كند و خود را می شناسد كه هیچ ندارد، و فقیر است، آگاهی پیدا می كند كه منبع مستقل و بی نیازی هست كه نیازمند به او هستم (یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی).[3].

4- سه طریق قبل اثبات و آگاهی بر وجود خداوند از طریق استدلال بود، و راه چهارم یافتن خداوند از طریق شهود است، یعنی كسی كه نفس خود را در اثر رفع موانع و حجابهای درونی و بیرونی شناخت خدا را مشاهده خواهد كرد، و بر حاكمیت او واقف خواهد شد، و همان می شود كه وقتی به ائمه می گفتند آیا خدا را دیده اید به این مضمون می فرمودند: «ما كنت اعبد شیئا لم اره لم تره الابصار بمشاهده العیان و لكن راته القلوب بحقائق الایمان»، چیزی را كه ندیده باشم، عبادت نمی كنم، دیدگان ظاهری و چشمهای سر، او را نمی بینند، ولكن قلبها با حقیقت ایمان (و شناخت نفس) خواهند دید، با بصر نتوان دید ولی با بصیرت توان دید.[4] اگر كسی خود را شناخت راهی برای شناخت صفات خدا و یافتن آنها پیدا

[صفحه 132]

كرده است، اگر علم و قدرت خود را شناخت، علم و قدرت خداوند را می یابد، (من عرف نفسه بالعلم و القدره عرف ربه بالعلم و القدره).

وقتی دید نفس او در صفحه ی ذهن می تواند صورتهای ذهنی را در یك لحظه خلق كند، و در لحظه ی دیگر از صفحه ی ذهن پاك كند، می یابد معنی (كن فیكون) را و این كه اگر خداوند اراده كند، در یك لحظه خلق و در لحظه دیگر محو می كند، البته ایجاد صور و تشبیه آن به ایجاد مخلوقات تمثیل به اینها برای فهم مطلب است و گرنه فاصله بسیار است اینها تماما در صفات الهی است و كسی را به كنه آن ذات پاك راه نیست، چنان كه حقیقت و ذات نفس و روح بر ما پوشیده است، «یسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربی»[5] [6].

چگونه مدعی هستیم روح و نفس را شناخته ایم، در حالی كه محقق كاشانی در روض الجنان، چهارده قول در حقیقت نفس آورده است كه حقیقت نفس چیست؟[7] از حالت جسمانی گرفته تا فوق روحانی.

كمیل یكی از اصحاب خاص امیرالمومنین (ع) است (از یارانی بوده كه چه بسا به او حرفهایی گفته می شد كه به دیگران گفته نمی شد) وی می گوید به امیرالمومنین عرض كردم «ارید ان تعرفنی نفسی قال یا كمیل و ای الانفس ترید ان اعرفك قلت یا مولای هل هی الا نفس واحده قال یا كمیل انما هی اربعه النامیه النباتیه و الحسیه الحیوانیه و الناطقه القدسیه و الكلیه الالهیه و لكل واحده من هذه خمس قوی و خاصیتان...»، می خواهم نفس مرا به من معرفی كرده و بشناسانی،

[صفحه 133]

فرمودند: ای كمیل كدام یك از نفسها را می خواهی به تو بشناسانم، گفتم ای مولای من آیا مگر غیر از یك نفس، نفس دیگری هم هست؟ فرمودند: ای كمیل چهار نفس داریم: نامیه نباتیه- حسیه حیوانیه- ناطقه قدسیه- كلیه الهیه و هر كدام از اینها پنج قوا و نیرو و دو خصلت دارند...[8].

بی جهت نیست با اینكه موضوع بسیاری از علوم، انسان است مثل روانشناسی و روانكاوی و با اینكه تشریح فیزیولوژی روی آن صورت گرفته، ولی در عین حال انسان موجودی ناشناخته است، بی جهت نیست كه خداوند در خلقت انسان به خود بالیده و می فرماید: «تبارك الله احسن الخالقین».

چرا پرهیزگاران خود را شناخته و ما هنوز نشناخته ایم، گاهی با فردی یك ساعت حرف می زنیم بعد به رفقا می گوئیم او را شناختم، چند روزی با كسی همسفر می شویم و می گوئیم او را شناختم، در حالی كه نزدیك به خود را نشناخته ایم، چرا؟

این خودشناسی دو مانع دارد: یكی از برون كه مداحان و دوستان نادان هستند، كه ما را با تعریفهای كاذب خود به آسمان می برند، آقا چشم روزگار مثل شما ندیده، ما در روزگار چون تو نزائیده، فردی به یكی از اینها كه او را تمجید می كرد می گفت می دانم دروغ می گوئی، ولی خوشم می آید، آری این خوش آمدنها انسان را بیچاره می كند. بی جهت نیست كه در روایت آمده «احثوا التراب فی وجوه المداحین» (خاك بر صورت مدح كنندگان بپاشید) اجازه ندهید افراد متملق و چاپلوس به دور شما راه یابند، وقتی بوی قدرت از كسی استشمام كنند، به دور او جمع می شوند، تا از هر طرف خون او را بمكند.

دوم حجابهای درونی است مثل خودبینی، خود خواهی، تعصب، كبر و جامع همه ی اینها حب ذات.

[صفحه 134]

پرهیزگاران از این دو مانع پیراسته اند، و از این رو وقتی مدحی می شنوند، به نقادی خود پرداخته، و گویند ما خود را بهتر می شناسیم. آنها نفس خود را شناخته اند، و می دانند در همه ی احوال باید با آن مبارزه كرد و گویا این حدیث ارزنده ی پیامبر در گوش آنها طنین افكن است كه:

مردی به نام «مجاشع» وارد بر پیامبر شد و پرسید «یا رسول الله كیف الطریق الی معرفه الحق؟ فقال (ص): معرفه النفس، فقال یا رسول الله فكیف الطریق الی موافقه الحق؟ قال: مخالفه النفس فقال یا رسول الله فكیف الطریق الی رضا الحق؟ قال: سخط النفس فقال: یا رسول الله فكیف الطریق الی وصل الحق؟ قال: هجر النفس فقال یا رسول الله فكیف الطریق الی طاعه الحق؟ قال: عصیان النفس فقال: یا رسول الله فكیف الطریق الی ذكر الحق؟ قال: نسیان النفس، فقال: یا رسول الله فكیف الطریق الی قرب الحق؟ قال: التباعد من النفس فقال: یا رسول الله فكیف الطریق الی انس الحق؟ قال: الوحشه من النفس فقال یا رسول الله فكیف الطریق الی ذلك؟ قال: الاستغاثه بالحق علی النفس»، ای رسول خدا طریق شناخت حق چیست؟ فرمود: شناخت نفس است، گفت یا رسول الله، طریق موافقت حق چگونه است؟ فرمود: مخالفت نفس، گفت: یا رسول الله راه كسب رضای حق چیست؟ فرمود سخط و غضب بر نفس، گفت: ای رسول خدا راه رسیدن به حق چیست؟ فرمود: دوری از نفس، گفت: ای رسول خدا راه اطاعت حق چیست؟ فرمود عصیان و نافرمانی از نفس، گفت: ای رسول خدا راه ذكر و یاد حق چیست؟ فرمود: فراموش كردن نفس، گفت یا رسول خدا راه قرب و نزدیك شدن به حق و خداوند چیست؟ فرمود: دوری از نفس، گفت: ای رسول خدا راه مقام انس و مانوس شدن با حق چیست؟ فرمود: ترس و وحشت از نفس، گفت: ای رسول خدا راه كسب این موارد چگونه است؟ فرمود: استعانت و كمك خواستن از حق نفس.[9].

[صفحه 135]

متقین از مدح مداحان متنفرند، زیرا آنرا مایه ی عجب می دانند، و ندای قرآن در گوش آنها طنین افكن است كه: «فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقی»[10] و خود ستائی نكنید او كه آفریننده است به حال هر كه متقی است (از شما) داناتر است.

در ذیل این آیه در مجمع البیان می گوید: یعنی نفسهای خود را بزرگ نشمارید و مدح نكنید به آنچه در آن نیست، كه خدا آگاهتر به نفسهای شما است و بعضی گفته اند معنای آیه این است كه به اعمال خیر در نفوس خود نفسهایتان را تزكیه نكنید (فرق معنی اول و دوم این است كه در اولی مدح بر آنچه در آن نیست می كنند و در دومی مدح بر آنچه در آن است).[11].

در تفسیر صافی نیز از امام صادق (ع) درباره این آیه سوال شد، حضرت فرمودند: «لا یفتخر احدكم بكثره صلاته و صیامه و زكاته و نسكه لان الله عز و جل اعلم بمن اتقی منكم»، كسی از شما به زیادی نماز و روزه و زكات (صدقه) و سایر عباداتش افتخار نكند، زیرا خداوند عزوجل آگاهتر است به كسی كه از شما تقوا پیشه كرد.[12].

پس از اینكه پرهیزگاران از ستایش و مدح خائف شده و گفتند ما از دیگران نسبت به خود آگاه تریم[13] و می دانیم كه چقدر در عبادت خداوند مقصریم و خداوند به اعمال ما از خود ما آگاهتر است آن وقت دست به دعا برمی دارند و از خداوند سه چیز می خواهند:

1- خدایا به آنچه مداحان درباره ما می گویند ما را مواخذه مكن، زیرا مدح آنها موجب عجب و عجب موجب سخط تو است، خدایا اگر این صفات كه اینها

[صفحه 136]

می گویند در ما نیست به خاطر آن ما را مواخذه و عتاب نفرما.

2- خدایا ما را بهتر و بالاتر از آنچه دیگران گمان می كنند قرار بده، اگر این صفات واقعا با ما است ما از تو می خواهیم كه درجاتمان را والاتر گردانی.

3- خدایا آنچه از لغزشها و گناهان كه تو عالم بر آن هستی و بر غیر تو و این مداحان پوشیده است ما را ببخش و مورد عفو قرارم ده.

مرحوم الهی در ذیل این فراز (اذا زكی احدهم خاف مما یقال له فیقول انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی من نفسی اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون و اغفرلی ما لا یعلمون) چنین گوید:


چو آنان را بنیكوئی ستایند
بیندیشند و بر نیكی فزایند


همی گویند در پاسخ كه ما را
سریرت هست بر خویش آشكارا


به خود مائیم داناتر ز اغیار
ز ما به داند آن دانای اسرار


پس آن گه با نیاز عشق دمساز
همی گویند كای دانای هر راز


تو با گفتارشان بر ما مپیچی
كه هیچی را ستایش كرده هیچی


همی گوید به دل كه ای پاك یزدان
مرا برتر ز هر پندار گردان


نكوتر ساز ما را ازین گمان ها
الا ای از تو نیكو جسم و جانها


ببخشا آنچه مستور است از ایشان
ز كار زشت و افكار پریشان


مرا نیز ای نكویان را دل آرام
نگیرد جز به الطافت دل آرام


چو آن فرزانگان هشیاری ام بخش
وز این خواب گران بیداری ام بخش


هر آن زشتی كه دارم مستتر ساز
درون از برونم خوب تر ساز


به نور عشق جانم را بیفروز
شبم ای ماه گردان غیرت روز

[صفحه 137]


صفحه 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 137.








    1. غررالحكم علی (ع)- میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 142.
    2. برای توضیح بیشتر می توانید به تفسیر موضوعی پیام قرآن، جلد 2 صفحه 72- 68، مراجعه نمائید.
    3. سوره ی فاطر، آیه ی 15.
    4. بحار، جلد 4، صفحه 33، از امام صادق (ع)- مضمون این كلام با كمی اختلاف از حضرت علی (ع) و امام باقر (ع) نیز نقل شده، رجوع كنید به میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 191- 190.
    5. سوره ی اسراء، آیه ی 85.
    6. در مورد عبارت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» مرحوم علامه طباطبائی كلامی دارند كه می توانید در جلد 6 المیزان صفحه 176- 169 مطالعه فرمائید، صاحب میزان الحكمه نیز كلام ایشان را در جلد 6 صفحه 153- 143 آورده است و همچنین در این باره استاد محمد تقی جعفری در شرح نهج البلاغه خود جلد 18 صفحه 148 به بعد بحثی دارند.
    7. سفینه البحار جلد 2، صفحه 602 بحث نفس.
    8. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 603، در ماده ی «نفس» بعضی هم گفته اند این تقسیم در اخبار معتبره نیست.
    9. بحار، جلد 70، صفحه 72- میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 143.
    10. سوره ی نجم، آیه ی 32.
    11. شرح خوئی، جلد 10، صفحه 134، ذیل همین فراز.
    12. شرح خوئی، جلد 10، صفحه 134، ذیل همین فراز.
    13. درباره ی معرفت اعم از معرفت نفس و خداوند سبحان می توانید به جلد 6 میزان الحكمه، صفحه 10 مراجعه كنید.